سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گروهى او را پیش رویش ستودند ، فرمود : ] بار خدایا تو مرا از خودم بهتر مى‏شناسى و من خود را از آنان بیشتر مى‏شناسم . خدایا ما را بهتر از آن کن که مى‏پندارند و بیامرز از ما آنچه را که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----637187---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----76-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
دوشنبه 87/2/2 ساعت 12:28 عصر

هوا سرده

دلم تنگه

نمی دونم کجا باید باشم

نمی دونم چرا نیستم

اصلاً‏ نمی دونم از این زندگی چی می خوام

شایدم یکی نیست بهم بگه چی باید بخوام

شاید اصلاً نخوام که بدونم چی باید باشم و کی باشم و چطور باشم و چگونه

 

من نیاز دارم به یه تحول ولی تحولی در کار نیست

صدائی نیست

سکوت محض است

و من هنوز سرگردانم و کاسه چه کنم چه کنم در دست به دنبال کورسوئی شاید که مرا به نوری برساند به آدمی

به جائی فارغ از این همه هیجانات در سکوتی محض فقط و فقط دقایقی در بی فکری بخندم و در بیهودگی قدم بزنم

و  شاید به کل این زندگی و ادمیان لبخندی بزنم و فریاد زنم که من نمی شناسمتان و دلیلی هم بر شناخت نمی بینم همه آدمهائی هستید چون من و همین درد مرا کافی است که چون خودی را تحمل میکنم و درد تحمل دیگران بماند برای بعدها

شاید میخواهم به دنبال توهمی بروم در دست بدوم  تا به او برسم و او هیچ باشد و سراب و من وقتی از دویدم خسته شدم هق هق بزنم که پس چرا هر چه می دوم نمیرسم و او این بار به سمت من بدود با لاله گلی زیبا در دست و لبخندی بر لب و خواهشی معصوم

خواهشی معصوم با اصراری که در چشمانش فوران می کند

خواهش میکنم بخند دخترکم

بخند من هنوز هم پیش توام

هنوز هم هر روز به تو می نگرم و میدانم چه میکنی و چه میخواهی

بی عجله بخند بی عجله برو در جلو بار هم دشت است و فرقی نمیکند کجای این دشت بنشینی

همه جا همین گل را دارد و همین بو را همین شکل را از اکنونت لذت ببر لذتی مضاعف

بس است دست و پا زدن برای اثبات خود ،‏برای شناساندن خود و برای شناخت دیگران لحظه ای بنشین و با گلها تاجی بباف برای خودت و زیر آن درخت بخواب و با آب آن چشمه رفع تشنگی کن .

چرا میخواهی بروی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به کجا میخواهی بروی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با کدامین اندیشه میخواهی بروی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بمان و لذت ببر

بمان و بچش

زمین را در آغوش بگیر و بدان زمین محل روئیدن است

بروی و برویان شوق بودن را

زمین  جزئی از آسمان است ذره است از کهکشان تو که انسانی و هیچی در مقابل این همه ستاره

 

صدا بزن

 صدابزن

 به موجها سلام کن

به برگها تو سجده بر

به هر کجا سری بزن ببین

همه در این میان ز هم فرار می کنند

و تو بمان

که آسمان این تکه دشت فقط برای تو طلوع کرده است

که من تو را ببینم و تو را بشارتی دهم

بس است

بس است

بخند

بخند

تولدی دوباره کن


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •